کد مطلب:129964 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

بیان شخصیت جابر و عطیه
1. جابر بن عبدالله بن عمرو بن حزام انصاری

كشی نقل كرده است كه او از نخستین كسانی بود كه به سوی امیرمؤمنان (ع) بازگشت. [1] .


او آخرین باقیمانده ی اصحاب رسول خدا (ص) بود. او به طور كامل به اهل بیت پیوسته بود. در مسجد می نشست و در حالی كه عمامه ی سیاه به سربسته بود صدا می زد: «ای شكافنده ی دانش»، [2] او عصا زنان در كوچه های مدینه می گشت و می گفت: «علی (ع) بهترین انسانهاست» [3] و چون پیرمردی كهنسال بود، حجاج كاری به او نداشت». [4] .

محدث نوری گوید: و از نخستین كسانی است كه پیش از همه به امیرمؤمنان علی (ع) پیوستند. او حامل سلام رسول خدا (ص) به شكافنده علوم اولین و آخرین است. او نخستین كسی بود كه در روز اربعین به زیارت ابا عبدالله (ع) رفت. سند اخبار لوح آسمانی، كه اخباری از خدای پروردگار جهانیان برخلاف امامان هدایت در آن درج است، به او ختم می شود. از میان همه ی صحابه تنها او موفق شد آن لوح را كه نزد حضرت فاطمه (س) بود، ببینند. علاوه بر این نیز او مناقب و فضایل بی شماری دارد». [5] .

محدث قمی از او چنین یاد می كند: «او صحابی جلیل القدری است كه ارتباط او با اهل بیت (ع) و منزلت والای او مشهورتر از آن است كه ذكر گردد. در سال 78 ه. ق درگذشت و روایاتی كه نشانگر فضایل او هست بسیار فراوان می باشد». آنگاه پس از ذكر برخی از آنها می گوید: «از اسدالغابة» نقل شده است كه او درباره ی جابر گفت: وی در هجده جنگ با پیامبر (ص) شركت جست و در جنگ صفین با علی (ع) همراه بود. او در پایان عمر كور شد... او آخرین تن از كسانی است كه در عقبه شركت داشت و در مدینه از دنیا رفت. تا آن جا كه می گوید: او حدیث فراوان به یاد داشت و حافظ سنت های [رسول خدا (ص)] بود. شیخ - رحمه الله - گفت: او در بدر و هیجده غزوه با رسول خدا (ص) شركت داشت؛ و این مطابق قول جابر است كه گفت: در نوزده جنگ شركت داشتم. و الله العالم». [6] .


خویی نوشته است كه او در بدر و هجده غزوه همراه پیامبر (ص) شركت داشت. از اصحاب رسول خدا (ص)، اصحاب برگزیده ی علی (ع) و اعضای شرطه ی خمیس آن حضرت، و اصحاب حسن، حسین، سجاد و باقر - علیهم السلام - و مردی بلندمرتبه بود. كلینی از امام باقر (ع) نقل كرده است كه فرمود: «و جابر دروغ نگفت [7] ». [8] .

2. عطیة بن سعد بن جناده ی عوفی از جدیله ی قیس

محدث قمی از وی با كنیه ی ابوالحسن یاد كرده و گفته است: «عطیه ی عوفی یكی از رجال علم و حدیث است. و از اعمش و دیگران روایت می كند. اخبار فراوانی در فضایل امیرالمؤمنین (ع) از وی نقل شده است... او كسی است كه همراه جابر انصاری - كه از فضایلش این است كه نخستین كسی بود كه حسین (ع) را زیارت كرد - به زیارت حسین (ع) مشرف شد. نقل شده است كه سعد بن جناده - پدر عطیة - نزد علی (ع) در كوفه آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! خداوند پسری به من داده است، نامش را شما بگذارید. حضرت فرمود: این عطیه ی الهی است؛ و پس از آن عطیه نامیده شد. مادرش رومی بود. عطیه با ابن اشعث قیام كرد. وی به فارس گریخت و حجاج بن محمد بن قاسم ثقفی نوشت كه عطیه را فرابخوان، اگر علی بن ابی طالب (ع) را لعنت نكرد او را چهارصد شلاق بزن و سر و ریش وی را بتراش. چون او را فراخواند نامه ی حجاج را برایش خواند او نپذیرفت؛ و او نیز وی را چهارصد شلاق زد و سر و ریش وی را تراشید. چون قتیبة بن مسلم حكمرانی خراسان یافت، عطیه نزد او رفت و پیوسته در خراسان بود، تا آنكه عمر بن هبیره به حكومت عراق رسید. عطیه طی نامه ای از او خواست كه به عراق رود و او نیز اجازه داد. سپس به كوفه رفت و همچنان در آنجا بود تا آنكه در سال 111 وفات یافت. او حدیث فراوان می دانست و ثقه بود.

در «ملحقات الصراح» آمده است: عطیه ی عوفی، پسر سعید، تفسیری در پنج بخش دارد. او سه بار قرآن را از جنبه ی تفسیر بر ابن عباس عرضه كرد. اما از جنبه ی قرائت، او هفتاد بار قرآن را بر ابن عباس عرضه كرد.


از كتاب «بلاغات النساء» چنین برمی آید كه او خطبه ی فاطمه ی زهرا را پیرامون فدك از عبدالله بن حسن (ع) شنید. [9] .

ابن نما گوید: «هنگامی كه اهل و عیال حسین (ع) به كربلا رسیدند، دیدند كه جابر بن عبدالله انصاری و گروهی از بنی هاشم، سرگرم زیارت هستند. پس با حزن و اندوه و نوحه سرایی بر آن مصیبتی كه جگر دوستان را می سوزاند، با یكدیگر دیدار كردند». [10] .

سید بن طاووس گوید: «چون به محل قتلگاه حسین (ع) رسیدند، دیدند كه جابر بن عبدالله انصاری و گرهی از بنی هاشم و شماری از مردان اهل بیت پیامبر (ص) برای زیارت قبر حسین (ع) آمده اند. آنان همزمان رسیدند و با حزن و اندوه با یكدیگر دیدار كردند». [11] .


[1] اختيار معرفة الرجال، ج 1، ص 38، ح 78.

[2] اختيار معرفة الرجال، ج 1، ح 88، مقصود وي امام محمدذباقر (ع) بود.

[3] همان، ص 44، ح 93.

[4] همان، ج 2، ص 124، ح 195.

[5] مستدرك الوسائل، ج 3، ص 580، فايده ي پنجم از خاتمه، زندگينامه ي جابر، به نقل از آن، سفينة البحار، ج 1، ص 141.

[6] سفينة البحار، ج 1، ص 141 - 140.

[7] معجم رجال الحديث، ج 4، ص 330، شماره 2026؛ به نقل از آن، المفيد من معجم رجال الحديث، ص 100.

[8] براي آشنايي بيشتر با شخصيت وي ر. ك: رجال الشيخ، ص 73؛ الاصابة، ج 1، ص 213؛ تهذيب الاسماء، ج 1، ص 142؛ الاعلام، ج 1، ص 213؛ تنقيح المقال، ج 1، ص 199.

[9] سفينة البحار،ج 2، ص 205 ماده ي عطا.

[10] مثيرالاحزان، ص 107.

[11] الملهوف، ص 225؛ تسلية المجالس، ج 2، ص 458.